عصر قم
خدایا شاهد باش علی‌اکبر را فدای امت جدم کردم
سه شنبه 27 شهريور 1397 - 11:08:53
عصر قم -
امام حسین(ع) رو به آسمان فرمود "خدایا گواه باش، جوانی را که در خلقت و سیرت و گفتار، شبیه ترین مردم به پیغمبرت بود به جنگ این مردم رفت."
به گزارش ایسنا منطقه قم در کتاب "سحاب رحمت" نوشته عباس اسماعیلی یزدی آمده است: چون اصحاب باوفای امام حسین(ع) به شهادت رسیدند و نوبت به خاندان آن بزرگوار رسید، علی اکبر اول آنها بود که به میدان شتافت.
در کتاب "روضه الاحباب" نقل شده است که امام حسین(ع) به دست خود لباس رزم به قامت علی اکبر پوشانید و کلاه خودی فولادی بر سر او گذاشت، و کمر بند چرمی که از علی مرتضی(ع) به یادگار داشت بر کمر وی بست (وشمشیر مصری بر میان او حمایل کرد) و اسب عقاب را به او داد تا سوار شود، و او را بدین گونه روانه میدان کرد.
راوی نقل می کند: دیدم امام حسین(ع) از شدت غم گاهی می‌نشست و گاهی برمی‌خاست و سر خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا شاهد باش که علی را فدای امت جدم کردم.
چون علی اکبر(ع) روانه میدان گشت، امام حسین (ع) نگاه مایوسانه به جوان خود کرد و انگشت سبابه سوی آسمان بلند نمود یا محاسن شریف را روی دست گرفت، گریست و گفت: "خدایا گواه باش، جوانی را که در خلقت و سیرت و گفتار، شبیه ترین مردم به پیغمبرت بود به جنگ این مردم رفت، هرگاه به دیدن پیامبرت(ص) مشتاق می شدیم به این جوان نگاه می کردیم".
سپس علی اکبر که به گفته ی برخی 18 و یا 27 سال داشت به میدان رفت، جمیع لشکر حیران جمال نورانی او شدند. چون به میدان رسید برآن سپاه تاخت و قوت بازویش_ که نشانه ای از شجاعت حیدری بود_ بروز داد و رجز می خواند و می گفت: "من علی، فرزند حسین بن علی هستم، سوگند به خدا ما از هرکس به پیغمبر اولی تریم...
پس حمله می کرد و آن نامردان شقی را می کشت، و به هر جانب رو می کرد، گروهی را به هلاکت می افکند، آنقدر از ایشان کشت تا آنکه صدای ضجه وشیون از آنها بلند شد.
به سند معتبر روایت شده است که علی اکبر(ع) با آن عطش که داشت 120 نفر را کشت، در این هنگام حرارت آفتاب و غلبه تشنگی و کثرت زخم ها و سنگینی اسلحه او را به سختی انداخت، لذا به سوی پدر شتافت و عرض کرد: "ای پدر تشنگی مرا کشت، و سنگینی اسلحه مرا به زحمت انداخته و توانم را برده است. آیا قطره آبی هست تا بر دفاع دشمن قوت یابم".
به روایت سید بن طاووس، امام حسین(ع) فرمود: پسر جانم، اندکی جنگ کن، به زودی جد خویش را ملاقات کنی، و او کاسه ای لبریز از آب به تو خواهد داد که بعد از آن، دیگر تشنه نشوی.
آن جوان به مبدان بازگشت و کار زار عظیمی نمود، و هشتاد نفر دیگر را کشت که تعداد کشتگانش به دویست تن رسید؛ مردم کوفه از کشتن وی پرهیز می کردند، تا اینکه چشم مُزه بن مُنقذ عبدی ملعون به او افتاد و گفت: گناه عرب برگردن من باشد اگر باز اینگونه بر لشکر حمله کند و داغش را بردل پدرش نگذارم.
دراین میان که به مردم حمله می کرد، آن ملعون سر راه بر او گرفت و نیزه به او زد و او را به خاک انداخت و لشکر دورش را گرفتند و با شمشیر او را پاره پاره(اِرباً اِرباً) کردند.
حمید بن مسلم گوید: زنی را دیدم مانند آفتاب تابان، بی تابانه از خیمه بیرون دوید و فریاد واویلاه می کشید و می گفت: ای نور دیده اخیار، و ای میوه دل و نور چشمان من، پس جسد مطهر آن شاهزاده را در برکشید.
پرسیدم این زن کیست؟ گفتند: زینب، دختر علی(ع) است، پس آن حضرت دست خواهر بگرفت و او را به سوی خیمه برگردانید، آن گاه رو به جوانان کرد و فرمود: "اِحمِلوا اَخاکُم" " برادر خود را بردارید".
او را از قتلگاه برداشتند و آوردند و جلوی خیمه ای که برابر آن می جنگیدند گذاشتند(ناسخ التواریخ 2/355)
انتهای پیام

http://www.Qom-Online.ir/fa/News/63225/خدایا-شاهد-باش-علی‌اکبر-را-فدای-امت-جدم-کردم
بستن   چاپ